کد خبر : 10539
تاریخ انتشار : دوشنبه 31 شهریور 1393 - 22:31

هیچ اگری در کار نیست/روانشناسی

هیچ اگری در کار نیست/روانشناسی

هیچ اگری در کار نیست!  یکی دو سال پیش، موقعیتی پیش آمد تا بتوانیم ساعتی را در یک مهد کودک، با بچّه ها بگذرانیم و درباره چند تا موضوع، آنها را به حرف بیاوریم و نظراتشان را بشنویم. خیلی مشتاق و هیجان زده بودم که بدانم کسانی که هنوز ذهن و روحشان مثل من، درگیر

هیچ اگری در کار نیست!

shad2

 یکی دو سال پیش، موقعیتی پیش آمد تا بتوانیم ساعتی را در یک مهد کودک، با بچّه ها بگذرانیم و درباره چند تا موضوع، آنها را به حرف بیاوریم و نظراتشان را بشنویم. خیلی مشتاق و هیجان زده بودم که بدانم کسانی که هنوز ذهن و روحشان مثل من، درگیر هزار و یک حساب و کتاب و باید و نباید نشده، کسانی که می شود گفت در این عالم، هنوز تازه واردند و رنگشان همان رنگی است که خدا به آنها زده، چه جوری می بینند، چه جوری قضاوت می کنند و چه جوری به آنچه که می خواهند، می رسند!

یکی از موضوعاتی که نه چندان اتّفاقی سراغش رفتیم و درباره اش حرف پیش کشیدیم، این پرسش بود که چه طوری خوش حال می شوید؟» یا به عبارت دیگر: چه شرایطی باید آماده شود تا احساس خوش حالی کنید؟». جواب هایی که گرفتیم، بسیار جالب بودند و البته غیر از این هم توقّع نداشتیم. آنها اکثراً با شرایط بسیار ساده و سطحی، خوش حال می شدند و غالباً برای خوش حالی، به ادوات و امکانات زیاد و پیچیده ای نیاز نداشتند.

از جمله پاسخ ها این بود که اگر پدر و مادرشان از آنها راضی باشند و آنها را همیشه دوست داشته باشند، آنها خوش حال هستند، یا اگر روزی به مادرشان کمک کرده باشند ـ مثلاً در خرید منزل ـ باعث خوش حالی زیاد آنها خواهد بود. قابل توجّه بود این که اگر خوراکی یا اسباب بازی را ذکر می کردند، صرف وجود آن به صورت کلّی، مثل توپ، عروسک یا خوراکی باعث خوش حالی بود و نوع آن اهمّیتی نداشت.

نکته بسیار جالب، این جا بود که هر چه سن این بچّه ها بالا می رفت, همین شرایط جزئی، خاص تر می شدند، مثلاً لپ لپ یا پاستیل، جای خوراکی را می گرفت.

این بچّه ها هر چه بزرگ شده بودند، ذهنشان با حسابگری های دنیای آدم بزرگ ها، بیشتر درگیر شده بود. رسیدیم به جایی که پسرکی ۵ـ۶ ساله، در جواب این که: چه چیزی تو رو خوش حال می کنه، رو کرد به دوست ما و گفت: می دونید خانم، امروز، همه چیز روی پایه پول می گرده. اونی که پول نداره، خوش حال نمی شه دیگه!.

توی دلم با بغض بهش گفتم: کوچولو! به دنیای بی پایه و بی ارزش آدم بزرگ ها خوش اومدی!

لذّت و لذّت بردن و در ادامه آن، احساس شادی و کامیابی داشتن، یکی دیگر از هزاران گرهی است که به کلاف سردرگمی انسان ها در جوامع امروز زده شده و لذّت جویی به معنای جستجوی لذّت در هر کجا و به هر قیمت و هر شیوه ای، آب شوری شده است که بُشکه بُشکه از ذهن انسان متفکّر امروز، بیرون می تراود و به جای جای عالم، صادر می گردد. غافل از این که اگر این مصرف گرایی رنگ آمیزی شده، قرار بود انسان را ارضا کند، تا به امروز کرده بود و کسی نیست که نیک بنگرد و بداند که تنها چیزی که از مصرف گرایی زاییده می شود، مصرف گرایی بیشتر است و نه لذّت؛ آن هم لذّتی که حداقل از امشب تا صبح فردا پایدار بماند.

یکی از دست هایی که گره لذّت را هر آن کورتر می کند و شاید شناخت و قطع آن بتواند گام بسیار بزرگ و مؤثّری در جهت نیل به لذّت و شادکامی باشد، لذّت بردن “مشروط” است که سعی خواهم کرد در حد توان و حوصله مقال و مجال بگویمش.

مثالی می زنم. خانواده ای شامل خانمی ۳۵ ساله، آقایی چهل ساله، با دو فرزند، برای تعطیلات پایان هفته، با یکی از دوستان خانوادگی شان قرار پیک نیک می گذارند و مقرّر می شود که آخر هفته، حسابی خوش بگذرد و قرارهای قطعی درباره ساعت حرکت و مکان و غذا و… را به روزهای آخر هفته، موکول می کنند.

متأسّفانه، تمام ذهن آقا و خانم در طول این چند روز، روی این مسائل می گردد: اگه باز بخواد که ناهار آماده بخریم که اصلاً خوش نمی گذره… وای! باز اگه بخواد اون جا پخت و پز راه بندازه و دود و دم کنه، چیکار کنم؟ کاش با خواهرم اینا قرار می ذاشتیم بیشتر خوش می گذشت! حتماً باز می خوان بِرن باغ کرجشون رو به رخ ما بکشن! من که اگه قرار نشه بریم دِه خودمون، اصلاً نمی یام. می خواییم بریم پیک نیک، نه اردوگاه کار اجباری! صبح زود، راه می افتیم. حتماً می خواد باز ما را کلّه سحر از خواب بیدار کنه!، و هزار و یک اگر و کاشکی دیگر که همگی آنها از شرایط خوش گذشتن و لذّت بردن از پیک نیک خواهد بود. حدس زدن نتیجه، بسیار ساده است. بالأخره یکی از این همه اگرها باعث خواهد شد که بنای شرایط فراوان، فرو بریزد و پیک نیک باز هم خوش نگذرد!

روند ایجاد حالت شادکامی در انسان، از راه لذّت بردن از اتّفاقات و موقعیت های متفاوت روزمرّه، امری است که ساز و کار شناخته شده ای در بدن انسان دارد. دکتر پل پیرسال» در کتاب نسخه لذّت از زندگی» بیان می دارد که تحریک قسمت خاصّی از مغز به نام لیمبیک ـ که کنترل لذّت را به عهده داردـ، باعث ایجاد لذّت و شادی می گردد و این تحریک، می تواند به ساده ترین شکل (مثلاً با دیدن رنگ های شادی آور و یا گوش کردن به موسیقی ملایم و یا با ریتم تُند و یا هر محرّک شادی بخش دیگری) تحریک شود و برای انسان، شادی به ارمغان آورد؛ ولی در صورتی که جلوی عملکرد سالم آن، توسّط افکار خود انسان گرفته نشود.

به بخش اوّل سخنم باز می گردم و همه شما را به یاد دورانی می اندازم که با دیدن شیء رنگی ای که به سرعت تکان می خورْد یا با دیدن کسی که به ما لبخند می زد، ساعت ها غرق در شادی می شدیم و این، دقیقاً به خاطر پیروی دقیق و بی قید و شرط از فطرت سالم و دست نخورده مان بود و پاسخی کاملاً طبیعی و سالم از جانب مغز، به این گونه محرّک ها! الآن هم می شود، امتحان کنید. روزی جلوی آینه بروید و برای خود لبخند بزنید و به چهره خود نگاه کنید. تا وقتی که به خود نگفته اید: “نخند! احمق به نظر می رسی”، غرق در لذّت خواهید شد.

به اختصار بگویم که آنچه نمی گذارد ما از این غریزه طبیعی و سالم خود به درستی بهره ببریم، همان عقل حسابگر و فلسفه باف است؛ همان عقلی که لذّت بردن را در لابه لای هزاران شرط و راه ممکن و غیر ممکن، محصور می کند و در راه رسیدن انسان به آرامش و لذّت، مثل همیشه، اشکال تراشی و سنگ اندازی می کند؛ همان عقلی که خندیدن در آینه را برای ما حماقت جلوه می دهد، و به سادگی، خوش حال شدن را از نادانی و ناآگاهی یا به قولی الکی خوش بودن به شمار می آورد و برای ما چنین تصاویری از لذّت و خوش حالی پدید می آورد.

چه بسیار شنیده ایم خاطرات تازه و شاد پدر و مادر هایمان را از سفرهای سی ـ چهل سال پیش، هشت ـ نُه نفر در یک پیکان یا ژیان! حال آن که در تلویزیون، به عنوان یک تیزر تبلیغاتی، به زوجی که بچّه دار شده اند، ماشین بزرگ تری از آنچه که داشته اند، پیشنهاد می شود و راحتی و آسایش آنها در گرو داشتن آن وسیله، عنوان می گردد. منصفانه بنگریم که کدام یک سود بیشتری می برند؟ صاحب کارخانه یا زوج جوان؟ (بماند که صاحب کارخانه هم سودش آبی به آسیاب کارخانه ای است بزرگ تر.)

راز آن سفرهای دسته جمعی چه بوده؟ ایا واقعاً قدیمی ها با ما تفاوت های بنیادین دارند؟

برای جواب، نکته دیگری از کتاب “نسخه لذّت از زندگی” نقل می کنم که به قاطعیت هر چه تمام تر، گام نهادن در راه فراهم آوردن امکانات رفاهی برای لذّت بردن را راهی بدون پایان قلمداد می کند.

دکتر پیرسال، با هفت تاجر بسیار موفّق در حرفه خود، با درآمدهای بیشتر از پنج میلیون دلار در سال، مصاحبه های غیر رسمی داشته و بیان می کند که رضایت آنها از زندگی، چیزی حدود ۵۵ درصد است و این درصد، در رابطه با نزدیکان درجه اوّل آنها به چیزی حدود ۳۲ درصد می رسد. او آنها را مدام در پی فراهم آوردن امکانات زندگی راحت می بیند، بدون این که حتّی یک شب هم، خواب راحت داشته باشند.

پس راز لذّت نمی تواند امکانات و شرایط باشد. باید به این امر، جدا از حرف های شعاری ای که تا به حال ذکر شده، فکر کنیم!

شادی واقعاً امکان پذیر است، اگر… هیچ اگری در کار نیست.

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

کد امنیتی را وارد نمایید *